دستم را بگیر و مرا از اینجا ببر. به جایی دور تر، به جغرافیایی ناآشنا تر و کنار آدمهایی که زبانشان را نفهمیم و نیش کلامشان را حس نکنیم. مرا به جایی ببر که خاکش رنگ دیگری باشد، هوایش فرق داشته باشد و هندسه کوههایش هم. مرا به جایی ببر که آب باشد، رودخانه باشد، دریا باشد. مرا ببر کنار ماهی ها، مرجان ها، مرغ های دریایی. به جزیره های ناشناخته ببر، به آنجا که پای هیچ بشری نرسیده باشد. خودت می گفتی هوا دگرگون شده. می گفتی جزیره های زیادی در دل اب مدفون شده. می گفتی حیات از بیشتر آنها ساقط شده. اصلا مرا ببر به جایی که حیات نداشته باشد، جانداری نداشته باشد، اکسیژن نداشته باشد. مرا از زمین خارج کن، از اتمسفر فراتر ببر. مرا تا سقف آسمان ببر. نه. مرا جایی ببر که آسمانش سقف نداشته باشد، انتها نداشته باشد. کهکشانی نمی خواهم. ستاره ای چشمم را نگرفته. شهاب سنگی از کنارم گذر نکرده. مرا ببر به جایی که می گویند صدایش، زمرمه اش، نفسش، روح دیگری دارد. خسته ام از این جهان، از خیالات آدمها و از زبان گزنده شان. مرا از اینجا ببر


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها